پیام خراسان - تمامی افرادی که در زندگی شخصی و حرفه‌ای خود آرزوی رسیدن به اهداف خاصی را دارند و راه موفقیت را می‌جویند، آموزه‌های این کتاب برایشان کارساز و مفید واقع خواهد شد.
جان سی ماکسول با نگارش کتاب استعداد هرگز کافی نیست ، قصد دارد این موضوع را ثابت کند که استعداد علی‌رغم اهمیتی که دارد، تضمین‌کننده‌ی موفقیت افراد نیست.
این کتاب کاربردی با معرفی سیزده عامل تأثیرگذار بر استعداد، ذهنیت و نگرشتان را نسبت به موفقیت تغییر می‌دهد و شما را برای طی کردن این مسیر آماده می‌کند. درباره‌ی کتاب استعداد هرگز کافی نیست اغلب ما گمان می‌کنیم استعداد، یگانه عامل مهم برای طی‌کردن بی‌دردسر مسیر موفقیت است. اگر این موضوع حقیقت دارد، پس چرا در اطراف خود انسان‌های بااستعداد بسیاری را می‌بینیم که نتوانسته‌اند ظرفیت‌های درونی‌شان را شکوفا کنند و موفقیتی را که لایقش هستند، به چنگ آورند؟ کتاب استعداد هرگز کافی نیست (Talent Is Never Enough) نوشته‌ی جان سی ماکسول (John C. Maxwell) مربی حرفه‌ای حوزه‌ی کسب‌وکار، به‌خوبی به این پرسش پاسخ می‌دهد و به ما می‌گوید که میان آن‌هایی که شکست می‌خورند و کسانی که طعم شیرین موفقیت را می‌چشند چه تفاوتی وجود دارد.
جان سی. ماکسول بر این نکته تأکید دارد که مهم‌ترین تفاوت افراد موفق و شکست‌خورده، انتخاب‌های آن‌هاست و نه استعدادشان. زیرا اگر استعداد کافی بود، افراد مؤثر تنها به افراد بااستعداد محدود می‌شدند؛ اما در واقعیت می‌بینیم که این‌طور نیست. کافی است قصه‌ی قدیمی و مشهور مسابقه‌ی خرگوش و لاک‌پشت را به یاد بیاورید تا این حقیقت را بهتر درک کنید. بررسی‌ها در دنیای واقعی هم نشان می‌دهد، نیمی از مدیران ارشد اجرایی در شرکت‌های مالی، معدل بالایی در دوران تحصیل نداشته‌اند؛ حتی 75 درصد از کسانی که ریاست‌جمهوری آمریکا را بر عهده داشته‌اند، در دوران دانشگاه از رتبه‌ی بالا برخوردار نبوده‌اند.

البته کتاب استعداد هرگز کافی نیست اهمیت استعداد را رد نمی‌کند، حتی بر این موضوع تأکید دارد که باید ارزش استعداد را درک کنیم. مسئله اینجاست که استعداد درخشان ممکن است در ابتدا شما را از سایرین متمایز کند؛ اما اگر فقط بر استعداد طبیعی خود تکیه کنید و در جهت پرورش نیروهای خلاق تلاشی نداشته باشید، باید شکست را بپذیرید و شاهد پیشی گرفتن دیگران باشید. زیرا سخت‌کوشی همیشه قادر است که استعداد را شکست دهد.
جان سی. ماکسول در این اثر، سیزده فصل را پیش رویتان می‌گذارد و در هر فصل از انتخابی می‌گوید که لازمه‌ی شناخت و بهره‌وری از پتانسیل‌های درونی‌تان هستند. او باورهای کلیدی خود را در این فصول شرح می‌دهد و معتقد است این باورها، گزینه‌هایی کلیدی هستند که مجهز شدن به آن‌ها در کنار استعداد، برای رشد و کسب موفقیت ضرورت دارد.
جان سی ماکسول در فصل اول کتاب، این موضوع را شرح می‌دهد که ایمان و باورمندی به خودتان و توانمندی‌هایتان می‌تواند شما را نیرومندتر کند. سپس در فصل‌های بعدی به ترتیب عوامل دیگری را معرفی می‌کند که عبارت‌اند از: اشتیاق، پیش‌قدم شدن، تمرکز، آمادگی، تمرین، پشتکار، شجاعت، آموزش‌پذیری، شخصیت، ارتباط، مسئولیت و کار گروهی. از نظر او این عوامل هر کدام به نوبه‌ی خود می‌توانند با استعداد ترکیب شوند و شما را به‌سوی قله هدایت کنند.
کتاب استعداد هرگز کافی نیست که با ترجمه‌ی مریم انصاری به فارسی برگردانده شده، شما را متقاعد می‌کند هیچ محدودیتی برای به ثمر رساندن اهدافتان وجود ندارد. اثری خواندنی که انتشارات ابوعطا آن را در دسترس مخاطبان علاقه‌مند قرار داده است.
در نکوداشت کتاب استعداد هرگز کافی نیست جان سی ماکسول با ترکیب توصیه‌های استادان عرصه‌ی تجارت مانند مارکوس باکینگهام و پیتر دراکر و داستان‌های الهام‌بخش از زندگی ورزشکاران، نویسندگان و هنرمندان حرفه‌ای و مشهور، مخاطب را به بینش روشن و اشتیاقی که در موضوع این کتاب وجود دارد، جذب می‌کند. (هفته‌نامه‌ی ناشران)
کتاب استعداد هرگز کافی نیست برای چه کسانی مناسب است؟ تمامی افرادی که در زندگی شخصی و حرفه‌ای خود آرزوی رسیدن به اهداف خاصی را دارند و راه موفقیت را می‌جویند، آموزه‌های این کتاب برایشان کارساز و مفید واقع خواهد شد.
در بخشی از کتاب استعداد هرگز کافی نیست: کشف انتخاب‌هایی که شما را فراتر از استعدادهایتان خواهد برد‌ می‌خوانیم اجزای شخصیت: انسان‌ها مانند کوه یخ صاحب نیروهایی هستند که به چشم نمی‌آید. وقتی به کوه یخ نگاه می‌کنی، تنها 15درصد آن را می‌بینی و آن استعداد است. باقی آن، یعنی شخصیت افراد، زیر سطح پنهان است و آن افکار است که دیگران از آن بی‌خبرند و کاری که انجام می‌دهند و هیچ‌کس شاهد آن نیست. تشبیه شخصیت به کوه یخ را اولین‌بار از تیم المور 123 شنیدم. او برای دانشجویانش، جزئیات ناگفته را درباره‌ی غرق شدن کشتی تایتانیک می‌گفت:
آن کشتی بزرگ و فناناپذیر در آن شب شوم، 14 آوریل 1912، پنج هشدار درباره‌ی کوه یخ دریافت کرد. وقتی در ساعات اولیه‌ی صبح بعد، پیام ششم ارسال شد، مواظب کوه یخ باش، اپراتور در پاسخ گفت: «خفه شو، کار دارم.» این آخرین جملاتی بود که قبل از این ماجرا از بی‌سیم شنیده شد. درست سی دقیقه بعد، کشتی بزرگ، همان کشتی که کاپیتانش می‌گفت: «حتی خدا هم نمی‌تواند آن را غرق کند.» در حال غرق شدن بود. آن‌ها قدرت کوه یخ را دست‌کم گرفتند و قدرت خود را دست بالا. چه توصیف به‌جایی است از مردم امروز.
هیچ‌کس بدون وجود شخصیتی محکم که زیربنای حفظ استعداد و حفظ او در طول سختی‌هاست، نمی‌تواند انتظار موفقیت را داشته باشد. شخصیت، هرقدر هم که طوفان مشکلات سخت باشد ما را ثابت‌قدم نگه می‌دارد. یا به‌عبارت‌دیگر، شخصیت تکیه‌گاهی است که تعیین می‌کند یک فرد چه وزنی را می‌تواند تحمل کند. اگر قدرت شخصیت شما به اندازه‌ی یک خلال‌دندان باشد فقط می‌توانید وزن یک تمبر پستی را تحمل کنید؛ اما اگر توانایی شخصیت شما به اندازه‌ی یک ستون باشد، می‌توانید یک سقف را نگه دارید؛ بنابراین دقیقاً چه چیز شخصیت را شکل می‌دهد؟ از ده‌ها نفر بپرسید و ده‌ها پاسخ بشنوید. معتقدم چهارعنصر اصلی شخصیت عبارت‌اند از: 1- انضباط نفس 2- ارزش درونی 3- حس هویت 4- درستکاری.